حمید ضیایی
چند روز پیش در یک گروه مجازی صحبت از زبان فارسی شد. از زبان فارسی معیار به شکستهنویسی یا همان گفتارنویسی مرسوم در دنیای مجازی که امروزه باب شده است، رسیدیم. در آن گروه عقیده بر این بود که محاورهنویسی که در گفتوگو(چَت)های مجازی کاربرد بسیار زیادی دارد نهتنها بد نیست بلکه به تکامل زبان فارسی هم کمک میکند.
محاورهنویسی را نهتنها روانتر میدانستند، بلکه آنرا موجب صمیمیت بیشتر در بین کاربران مجازی میدانستند. نگارنده در آن گروه براین معتقد بودم که ما هرچه از زبان فارسی معیار فاصله بگیریم در واقع از فرهنگ کهن زبان فارسی هم فاصله خواهیم گرفت. چنانچه امروزه معدود افرادی میتوانند شاهنامه فردوسی و امثالهم را به سهولت بخوانند. البته در مورد آثار فاخر ادبی ایران نباید زیاد پرتوقع بود. همینکه امروزه مخاطبی بتواند چند بیت از شاهنامه، یا چند خط از تذکرةالاولیا عطار، یا چند بیت مثنوی، و یا چند سطری از گلستان سعدی و... را با کمترین غلط بخواند خودش جای امیدواریاست. اما دیگران بر این باور بودند که زبان شکستهبستهی مجازی هیچ تأثیری در خوانش صحیح این متون ندارد. خلاصه هرچه ما سر آوردیم، آنها کلاه آوردند.
سطحیترین تعریف که برای زبان آورده شدهاست همان تعریف رایجِ ابزاریاست برای برقراری ارتباط بین افراد و تبادل تفکر و قسعلیهذا...
اما یک نکته را باید یادآور شد که زبان نهتنها ابزاری برای برقراری ارتباط بین افراد جامعه بلکه ابزاری برای ارتباط برقرار کردن با تفکرات پیشین هم هست. ما وقتی نتوانیم چند بیت از حافظ را درست بخوانیم و درک کنیم موجب دلسردی و در نهایت به فراموشی سپردن این گنجینهی گرانبهاست.
در بین کاربران بعضی تفکرات به غلط رواج یافته است. یکی اینکه از شکستهنویسی گریزی نیست. هرچند این مسأله امری گریز ناپذیر مینماید؛ چرا که کاربران برای نوشتن به دور از تکلف به چنین زبانی پناه آوردهاند؛ اما میتوان به زبان معیار نوشت و در عینحال به دور از تکلف. اما اگر بخواهیم همین مسأله را هم که از محاورهنویسی (شکستهنویسی) گریزی نیست، بپذیریم، میباید طبق قواعد درست زبانی عمل کنیم. به عنوان مثال شکستهی فعل «میگذارم» که از مصدرِ «گذاشتن» است را باید «میذارم» نوشت، نه «میزارم». امروزه در دنیای مجازی نهتنها فعل به اشتباه «میزارم» نوشته میشود، بلکه تبدیل به یک غلط رایج شده است.
این غلطنویسی که به اسم محاورهنویسی در بین کاربران رواج یافته است، پا را فراتر گذاشته و فعل «گذاشتن» را هم «گزاشتن» مینویسند.
حالا نمیدانم با ادعایی که در گروه مجازی شده است چه کنم! ادعایی که این شکستهنویسی به تکامل زبان کمک میکند.
نگارنده یکی از علتهای عدم ارتباط با ادبیات کهن فارسی را در این امر میدانم که مخاطب امروز سهولتطلب است. یعنی منتظر است یک جمله یا یک متن را شستهرُفته و امروزی شده (محاوره) شده تحویلاش بدهید تا او فرصت کند و بخواند. این آسیب را در بعضی ترجمههای امروزی میتوان دید.
باز هم تکرار میکنم که سادهنویسی با غلطنویسی و پلشتنویسی بسیار تفاوت دارد. به عنوان مثال ما در آثار بزرگان معاصر و ادبیانمان با یک متن کاملاً درست و پاکیزه، و در عینحال ساده مواجه میشویم. بهترین شاهدی که بر این مدعا دارم، آثار دکتر شفیعی کدکنیاست. چه در نقدهای ایشان، و چه در شعر ایشان هم با سادگی و هم با بی تکلفی روبهرو هستیم.
مترجم باید ویراستار باشد:
برایم بسیار پیش آمده که کتابی را برای خواندن انتخاب کردهام. کتابی که گاهی به چاپ چندم هم رسیده است. کتابی که توسط بعضی مترجمان امروزی به بازار عرضه شده و خوشبختانه یا شوربختانه با اقبال هم روبهرو شده است. اما هنگام خواندن کتاب با جملهبندیهای مبتذل، گاهی غلط، و ناتندرست مواجه بودهام. این ناتندرستی در ترجمهها نشانگر ضعف مترجم در زبان مبدأ است. یعنی نشان میدهد که مترجم زبان فارسی را درنیافته است. یا بهتر است بگویم مترجم زبان فارسی نمیداند. این در صورتیاست که ممکن است زبان خارجهاش قوی باشد. اما این سهلانگاری در ترجمه تالی فاسد دارد. مخاطب امروز که با ادبیات غرب بیش از ادبیات فارسی ارتباط برقرار میکند با چنین ترجمهای چه بلایی سر زبان خواهد آورد؟
پس نگارنده معتقدم یک مترجم قوی کسیاست که اول زبان فارسی را نیک بداند. با دستور زبان فارسی آشنا باشد و بعد اقدام به ترجمه کند.
در جایی میخواندم که همزبانان تاجیک و افغان ما دیگر از خواندن آثار فارسی عاجز هستند. البته حق هم دارند. چرا که امروزه کسانی هم که دل در گرو زبان فارسی دارند از خواندن آثار جدید عاجز هستند.
زبان یکدیگر را نخواهیم فهمید
روزی در جایی صحبت از یکی از مجلات ادبی_فرهنگی معتبر ایران شد. به دوستی معرفی کردم که بخواند... او خوانده ناخوانده رو به من کرد و گفت: «من این نثر را نمیفهمم». این درصورتی بود که نثر آن مجله یک نثر بسیار روان و میشود گفت امروزی بود. اما چرا آن دوست از خواندناش عاجز بود و حوصله نمیکرد؟ آیا این اتفاق این ظن را بیشتر نمیکند که این آسیب زبان دنیای مجازیاست؟
آیا این ظن را هم قوی نمیکند که تا چند سال دیگر عدهای زبان عدهای را نخواهند فهمید؟
آیا این ظن را قوی نمیکند که بلایی که سر زبان کشور ترکیه آمد سر زبان فارسی هم خواهد آمد؟
نمیتوانیم این فرهنگگریزی را یک تهاجم فرهنگی بدانیم؟
تهاجمی که ریشه و دودمان ایران و ایرانی را هدف گرفته است؛ تهاجمی که با بیشرمی تمام میخواهد فردوسی، سعدی، نظامی، حافظ، سعدی، صائب، بیدل و... را از ما بگیرد. تهاجمی که میخواهد اسطورههای ایرانی را نابود کند و به جایاش «آشیل» را به خوردمان بدهد. تهاجمی که فردوسی را خواهد گرفت و به جایاش «تی. الیوت» را خواهد داد؛ پوشکین را خواهد داد؛ شکسپیر را خواهد داد. در صورتی که فرهنگ ما به بسیاری فرهنگها پهلو میزند. اما دیگر چه خواهد ماند؟
در پایان:
شاید این نوشته چنین ظنی را در شما بهوجود بیاورد که نگارنده مخالف خواندن آثار دیگر ملل است. اما قاطعانه باید بگویم، خیر! نهتنها مخالف نیستم، بلکه خواندن آثار را یک امر واجب میدانم. اما این وجوب نباید موجب از بین رفتن فرهنگ غنی خودمان باشد. باید با تمام توان، زبان فارسی، این میراث گرانبها را حفظ کنیم. چرا که آنوقت است که میتوانیم به فرهنگ ایران و ایرانی بودنمان بیشتر ببالیم.
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد.
نظر خود را اضافه نمایید
ورود برای ارسال نظر
ارسال نظر به عنوان مهمان